کد مطلب:320176 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:554

پاچه خواری در مورد بوی پیاز
داستان بوی پیاز، داستان قشنگی است. چاپلوسی و پاچه خواری او نسبت به ازل به اندازه ایست كه حتی حاضر نیست غذای ازل بوی پیاز بدهد!

غوغائی به راه می اندازد و ناظر آشپزخانه را با شدت و حدت مورد توبیخ قرار می دهد كه چرا از غذای حضرت ازل بوی پیاز می آید. دستور می دهد آن غذا را كنار گذاشته دوباره غذا بپزند و خودش منتظر می شود تا غذای بعدی حاضر شود و آن را برای ازل می فرستد و در این صورت آرام می گیرد!!

عبارات عزیه در این زمینه:

"... صحبت ما به طول انجامید وقت شام شد ایشان شام خواستند ما خواستیم برخیزیم منع كردند دوباره نشستیم كه شام آوردند خورشی كه با شام آوردند سبزی قورمه بود همین كه ایشان بخورش دست بردند و قدری خوردند به یك دفعه با كمال تغییر سر بر آورده با آنكه نظارت داشت متغیر شدند و سخت گفتند كه این بوی پیاز چیست مگر شماها منع شدید حضرت را نشنیده اید. ناظر عرض كرد به سر شما كه در این خورش پیاز ندارد شاید آن كاردی كه با آن سبزی خرد كرده اند رایحه پیازی داده است: فرمودند: در خانه ای كه حضرت تشریف دارند چرا باید پیاز در آن خانه وارد شود اگر تاكنون برای حضرت شام نبرده اید نبرید كه اگر رایحه ی پیاز به شامه ی حضرت برسد یقیناً شام میل نخواهند كرد شام نخوردند تا تدارك خورش برای حضرت كردند آن وقت شام خوردیم كه تا این درجه مراعات حال حضرت را به حسب ظاهر می نمودند. (ص13)

به راستی به این بازیگری و نقش آفرینی بهاءالله باید آفرین گفت كه فوج فوج از بابیان طرفدار برادرش ازل و مخالفان خود را به همراه تیم ترورش لت و پار می كند و جسد آنان را به دجله می ریزد و كله ها را خرد می كند آن وقت در نقش یك انسان مهربان به ازل حتی تحمل بوی پیاز از غذای برادرش را نمی كند و خود را عصبانی جلوه می دهد و تا غذای دیگری برای ازل درست نمی كنند و برای او نمی برند آرام نمی گیرد!...

مرحبا به این همه دوروئی و بازیگری!